ابرنقد ملاصدرا ۲؛ مقایسه فقر استراتژیک ملاصدرا و غنای استراتژیک امام خمینی
این مقاله نیاز به انسجام و خلاصه سازی دارد و ان شاء الله در آینده انجام می شود. برای فهم اصطلاحات و نظام حاکم بر این مقاله، دست کم باید مقاله انسان شناسی استراتژیک خوانده شود.
در ابرنقد 1 تبیین شد که نظام حاکم بر شخصیت ملاصدرا، نظامی ارسطویی است، هر چند بسیاری از مسائل آن نظام و حتی تمام مسائل آن، عوض شده باشد. بنابراین ملاصدرا، دچار فقر ابردانش در انسان شناسی، جامعه شناسی و هستی شناسی بوده است. در این مقاله، به تبیین ابرفقر یا فقرحیاتی در شخصیت ملاصدرا و خروجی وی در مقایسه با امام خمینی و بر اساس شاخص های معرفی شده از سوی امام خامنه ای می پردازیم. ابردانش، دانشی است که تحولات حیاتی در مسیر عبودیت را طراحی می کند؛ یعنی ابردانش به معنای تشخیص وظایف حیاتی برای تحقق ولایت الهی است. هر دانشی که در راستای طراحی ابردانش نباشد، بی شک علم غیرمفید است و باید از آن به خدا پناه برد؛ «أعوذ بک ... من علم لاینفع» و پرداختن به این دانش، نشانه فقدان تعقل (نه تفکر) است. فقدان عبودیت و تعقل هم، ناشی از بی اخلاصی و بی تقوایی است؛ زیرا «اگر خداپروا باشید، او برای شما معیار شناخت حق و باطل قرار می دهد» سوره انعام، 29. در جهانی که نیمی از هویتش، واقعیت های متاثر از زمان و مکان و رفتارهای دیگران است، شناخت وظیفه و تعقل، بدون درک درست از رفتارهای جهانی، منطقه ای و داخلی قطعا و قطعا محال است. ابراجتهاد، یعنی درک واقعیت های جاری و کمک برای ارتقاء آن به سمت حقایق آرمانی. بر این اساس، قطعا ملاصدرا، ابرمجتهد نبوده است و اگر در دین شناسی مجتهد بوده است، مجتهد به معنای مصطلح بوده است؛ که هیچ ارزش حیاتی ندارد.
1. فقر استراتژیک ملاصدرا بر اساس معیارهای دو ابرمرد؛ امام خمینی و امام خامنه ای
بر اساس نظریه اسلام، کسی عالم است که بتواند وظیفه اش را بشناسد و به آن عمل کند، حال اگر کسی دارای وظایف حیاتی در جامعه باشد و بتواند با بصیرت آن را شناخته و با اخلاص به آن عمل کند؛ او ابرمرد خواهد بود. از آن جا که بخش عظیمی از وظایف انسان در جهان متاثر از زمان و مکان است، عدم درک زمان و مکان و نقش آن در حیات بشر، به تحجر می انجامد. حال اگر این تحجر در حوزه مسائل حیاتی جامعه مثل حاکمیت و تصمیم سازی های موثر بر امامت باشد، این تحجر را ابرتحجر می نامیم؛ به نظر ما ملاصدرا و صدرائیان، متاثر وی، دارای ابرتحجر بوده اند. تعریف و تمجید بزرگان از برخی افراد، می تواند به دلایل بسیاری باشد که یکی از آن ها، حمایت گفتمانی و مبتنی بر تطبیق شاخصها بر فرد مورد تمجید است.
1_1. بازشناسی حمایت های گفتمانی از حمایت های عادی: به دلیل برخی از الزامات اجتماعی و شرایط پیچیده، باید به جای استناد به هر گونه حمایتی از فردی، به حمایت های گفتمانی اعتنا کرد؛ یعنی حمایت هایی که مبتنی بر شاخص های اصلی اسلام ناب است؛ بر این اساس، تمجیدهایی که از ملاصدرا یا دیگران در کلام بزرگان شده است، باید به ارزشهایی که خود آن بزرگان به عنوان ارزش قطعی صادر شده است، پناه برد و میزان برای داوری درباره آن افراد قرار داد. نمی توان به خاطر برخی حمایت هایی که از افرادی چون ملاصدرا شده است، ملاصدرا را شخصیت تراز اسلام بدانیم، اگرنه باید هاشمی را شخصیت برجسته ای در عالم ملکوت دانست؛ به این کلام امام خامنه ای در 26 خرداد 72 درباره هاشمی دقت کنیم: «رئيس جمهورى كه شما مردم انتخاب كردهايد، يكى از اركان انقلاب بزرگ ماست و در اين سخن، هيچ مبالغهاى نيست.» امام خامنه ای همچنین در حكم دومين دوره رياست جمهورى هاشمى در 12 مرداد 72 می فرماید: «خداى بزرگ را سپاس كه در اين نوبت نيز رأى مصيب ملت، مسؤوليت را به دستهاى تواناى مردى سپرد كه در ميدانهاى دشوار، لياقت و امانت و صلاح و كاردانى و برجستگى او را آزموده است. مردى بزرگ از سابقين اولين انقلاب و از حواريين و انصار ديرين امام. عالمى متفكر، سياستمدارى هوشمند، فقيهى زمان شناس، مجاهدى خستگى نشناس، برادر مهربانى براى ضعيفان و مدير كاردانى براى كشور. در حالی که هاشمی از آغاز تاکنون، همین هاشمی بوده است که هست و هیچ تغییری نکرده است. در مقاله پدافند غیرعامل در قرآن، نهج البلاغه و کلام ولیّ فقیه، نمونه های بسیار پیچیده ای از این سلاح معجزه آسا را رمز گشایی کرده ایم.
2_1. درک امور حیاتی و ضرورت پرهیز از سوء ظن به خداوند، کار امثال ملاصدرا نیست: بر اساس آنچه امام خامنه ای می گوید، خداوند از ما خواسته است که دنیا را آباد کنیم نه ویران؛ و البته این توصیه، از نخستین دستورات امیرالمومنین به مالک اشتر نیز هست؛ «... و عمران بلادهم». امامخامنه ای در 25 اردیبهشت 86: «و استعمركم فيها؛ ... كارهاى بزرگ از ايدهپردازى آغاز مي شود. اين ايدهپردازى كارى نيست كه در اتاقهاى دربسته و در خلأ انجام بگيرد... ما بايد پيشرفت را با الگوى اسلامى - ايرانى پيدا كنيم. اين براى ما حياتى است.» حیاتی یعنی استراتژیک؛ یعنی اگر نباشد ما را به احتضار می برد. حالا ببینیم آیا ملاصدرا به حیات جامعه توجه داشته است، یا نه؟ مسلما نمی توان فراهم نبودن تمام شرایط را دستاوزیزی برای رها کردن شرایط مناسب موجود کرد؛ بلکه باید با حسن ظن به خدا امور حیاتی را به پیش برد. امامخامنه ای در 2 آبان 1385: «توكل به خداست؛ اعتماد به خداست. خداوند متعال آن كسانى را كه «الظّانّين باللَّه ظنّ السّوء» (فتح، 6) سوء ظن به خدا دارند، ملامت مىكند؛ مىفرمايد: «عليهم دائرة السّوء و غضب اللَّه عليهم»؛ آن كسانى كه نصرت الهى را در صورت حضور در ميدان عمل انكار مىكنند، خودشان را بايد ملامت كنند ... با نشستن، با تنبلى كردن، با توهمات دلخوش كردن، با مصالح امت اسلامى بازى كردن و هواى نفس را بر مصالح امت اسلامى ترجيح دادن، نصرت الهى خود را نشان نخواهد داد.» آنچه از حیات ملاصدرا در معرض داوری ما است، نشان می دهد که وی متهم به این بی عاری استراتژیک است و ما هیچ سندی برای رهایی وی از این اتهام نیافتیم. ملاصدرا مفهوم فلسفی تغییر و حرکت را فهمید اما به دلیل عدم درک حرکت و تحول و تغییر استراتژیک، دچار ابرتحجر بوده است:
امامخامنه ای در جمع دانشگاهیان استان سمنان 18 آبان 1385: من بارها اين آيه را گفته و خواندهام: «كلاًّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء»؛ ما به همه كمك مىكنيم؛ اين سنت الهى است. هر كس در راه يك مقصودى تلاش كرد، خداى متعال اين سنت را قرار داده است كه اين تلاش به نتيجه خواهد رسيد. ... «انّ اللَّه لايغيّر ما بقوم حتّى يغيّروا ما بأنفسهم». تغييرات به دست شماست. كليد تحولات اجتماعى و تحولات عظيم در دست شماست. يك جاى ديگر در يك دايره محدودتر مىفرمايد: «ذلك بأنّ اللَّه لم يك مغيّرا نعمة أنعمها على قوم حتّى يغيّروا ما بأنفسهم». اين آيه، پسرفت را مىگويد. خداى متعال پسرفت را نصيب هيچ كشورى نمىكند، مگر خودشان به دست خودشان بكنند.» آیا کلید تغییرات به دست نابغه ای چون ملاصدرا نبود و به دست دانشجویی است که استادش هم به سختی عمق مباحث ملاصدرا را می فهمد؟ کاش ملاصدرا این مساله ساده و در عین حال، حیاتی و استراتژیک را می فهمید که امامخامنه ای در جمع دانشگاهیان علم و صنعت 24 آذر 87 فرمود: «مسئله بازخوانى انقلاب به نظر من مسئله مهمى است. ... بنده بارها از كلام اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) اين را نقل كردهام: «لايحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر»؛ بصيرت - آگاهى - و صبر ... اين «توانائىِ ماندن»، اين «اقتدار»، اين «ظرفيت بقاء» بايستى حفظ شود. اينجور نيست كه ما هر جور عمل كنيم - ولو بىتفاوت، ولو با عدم توجه به وظائف حساس و مهم - باز هم همين ظرفيت مقاومت باقى بماند.» به نظر می رسد که ملاصدرا به دلیل فقر در ابردانش، نتوانست بفهمد وظایف حساس و مهم یعنی چه؛ هر چند مفهوم فلسفی حیات را فهمید، اما مفهوم استراتژیک حیات را نفهمید و هرگز زنده نزیست.
3_1. تحول یا تحجر؟ تحجر استراتژیک؛ یعنی عادت کردن به حالت خفا و خفتگی حاکمیت تشیع، که در طول تاریخ قبل از صفویه با فراز و نشیبهایی به آن مبتلا بودیم؛ و همه هنر گذشتگان، نوشتن کتابی برای حفظ تئوریهای اسلام بود؛ نه نوشتن سرنوشت جامعه و به میدان آوردن اسلام. مسلما خواصی که دچار رکود استراتژیک هستند، هیچگاه خطری برای دشمن ندارند. زیرا به فرموده امام خمینی «مادامى كه فقه در كتابها و سينه علما مستور بماند، ضررى متوجه جهانخواران نيست و روحانيت تا در همه مسائل و مشكلات حضور فعال نداشته باشد، نمىتواند درك كند كه اجتهاد مصطلح براى اداره جامعه كافى نيست.» صحیفه امام خمینی، جلد 21، ص292. حال، این اجتهاد مصطلح غیر استراتژیک، چه در کلام باشد چه در فقه، فرقی نمی کند؛ شخص ملاصدرا و ابن عربی و آثارشان، هیچ تعهدی نسبت به زمان و مکان، ندارد، یعنی بر اساس اجتهاد مصطلح و منهای زمان و مکان که عنصری تعیین کننده، حیاتی و استراتژیک است، تنظیم شده است. یعنی آثارشان مرده متولد شده است.
امام خمینی در نکوهش دین شناسی منهای زمان و مکان می فرماید: «اينجانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلف از آن را جايز نمىدانم. اجتهاد به همان سبك صحيح است ولى اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست، زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند.» صحيفه امام، ج 21، ص 289. مسلما فقه یعنی پاسخ به واقعیت های جامعه و نیازهای آن از طریق منابع دین (کتاب و سنت و تفکر). و ملاصدرا یا در پی این مساله بوده است که باید گفت موفق نبوده است و یا در پی این مساله نبوده است که این امر به معنای تردید در شعور وی است.
4_1. تردید جدی در اجتهاد و دین شناس بودن ملاصدرا: بر اساس شاخصی که امام خمینی و امام خامنه ای ارائه می دهند، نمی توان به دین شناس بودن ملاصدرا حکم کرد. امام خامنه ای در ناکارامدی دین شناسی و اجتهاد مصطلح و لزوم درک استراتژیک از اجتهاد می فرماید: «امروز حکم الهی، فقط با "جواهر و وسایل" استنباط نمیشود، ... امروز حکم الهی، علاوه بر تسلط به احکام و فقه و قرآن و حدیث و مبانی فقهی، احتیاج به فهمیدن زمان دارد ... شما که میخواهید احکام اجتماعی و زندگی مردم را از کتاب و سنت استنباط کنید، باید بدانید که در چه دنیایی زندگی میکنید!» در دیدار علمای نیشابور، 29 تیر 1365، همان، ص122 و 123. ملاصدرا اگر به دنبال عبودیت و وظیفه شناسی بوده است، می بایست، زمان و مکان را درک می کرد، و اگر به دنبال شناخت وظیفه نبوده است که به نظر می رسد چنین باشد، او اساسا ارزش استراتژیکی ندارد و نباید به عنوان یک الگوی استراتژیک معرفی شود.
گفتیم که ابراجتهاد سه رکن دارد: الف. شناخت وقایع مربوط به فرد، جامعه و جهان؛ ب. شناخت حقایق و بایسته های مربوط به فرد، جامعه و جهان؛ ج. تلاش برای یافتن پاسخ مناسب آن؛ به نظر می رسد که ملاصدرا، نه وقایع را می شناخته است، نه حقایق را و نه درک درستی از طراحی نسبت مناسب بین وقایع و حقایق داشته است. اما اینکه چرا ملاصدرا حتی حقایق دینی را به درستی نمی شناخته است را از کلام امام خامنهای می توان برداشت کرد: «آن کسی که «من کل فرقة منهم طائفة» راه میافتد، ... با مشکلات جامعه برخورد میکند؛ آن کسی که دشمنا داخلی و در لباس دوست را میبیند، دشمنیها را میشناسد، ... شیوههای دشمنی آنها را میفهمد، جنگ تحمیل شده بر ملت مسلمان _چه جنگ نظامی و چه جنگ فرهنگی_ را درک میکند؛ میتواند آیات قرآنی را هم درست بفهمد و درک کند. البته در صورتی که درس خوانده و زحمت کشیده باشد.» سخنرانی در دیدار با طلاب مدرسه علمیه کرمانیها؛ 6 اردیبهشت 65، به نقل از کتاب حوزه و روحانیت، تالیف دفتر مقام معظم رهبری، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، پاییز 1375، چاپ اول، جلد اول، ص 104 و 105.
امام خامنه ای همچنین می فرماید: «آن کسی که برود گوشه خانهاش بماند، نه بداند که دشمن اسلام چه کار میخواهد بکند، نه بداند که امروز مسلمین نیازمند چه هستند، نه بداند که امروز ذهنیت و واقعیت زندگی مسلمانان را چه چیزهایی تهدید میکند، نه بداند که جریان فساد و انحراف کدام است، نه بداند که دشمن از چه راههایی وارد میشود که جامعه اسلامی را از بین ببرد، نه بداند که حیلههای دشمن چیست و راههای مقابله با آن کدام است، از وجود خطرات عظیم استکبار جهانی اطلاع ندارد، نمیداندکه صهیونیسم و ارتجاع و امپریالیسم و استکبار جهانی و مکتبهای الحادی و التقاط چیست، حالا میرود "جواهر" را باز میکند و چهار جلد کتاب حدیث را جلویش میگذار، تا برای مکلفان و اداره زندگی آنها، حکمی استنباط کند! این فرد، نمیتواند تفقه در دین پیدا کند.» همان.
5_1. علمای فریب خورده مورد نظر امام خامنه ای چه کسانی بوده اند؟ پيام امام خامنه ای به مناسبت اولين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى(ره) در 10 خرداد 69: «دشمن انقلاب، جامعه روحانيت را در صورتى تحمل مىكند كه روحانيون از دخالت در امور سياست و حضور در صحنههاى انقلاب كنار بكشند و مانند جمعى از روحانيون بىخبر و متحجر گذشته و حال، به كنج مدارس و مساجد اكتفا كنند و كشور و زندگى مردم را به آنان بسپارند و از جمله پديدههاى پرمعنى آن است كه در تمام مدت مبارزات و نيز سالهاى پس از پيروزى، علماى متحجر و بىخبر از حوادث كشور و دور از جريانهاى سياسى، هيچگاه در معرض تهاجم دشمنان قرار نگرفتند؛ بلكه حتى گاه مورد ستايش و تمجيد نيز واقع شدند.»
این واقعیت تلخ در عبارت دیگری از امام خامنه ای در 14 بهمن 1370 به شکل کاملا روشن خود نمایی می کند: «آنچه كه براى علماى دين لازم است كه به آن توجه كنند، اين است كه به زمان و مكان خودشان عالم باشند. ما علماى دين، سالهاى طولانى فريب خورديم؛ ديگر بس است! بايستى به اين كلام نبى اكرم (صلّى الله عليه و آله و سلّم) توجه كنيم كه فرمود: «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللّوابس». بايستى اين علمِ به زمان را پيدا كنيم و پيش برويم. من به تجربه به اين آيهى شريفه رسيدهام كه مىفرمايد: «و الّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا». پس کسی که زمان و مکان را در زندگیش دخالت ندهد، قطعا به سبُل الهی هدایت نمی شود و لوابس بر او هجوم می آورند. و این بی بصیرتی ناشی از بی تقوایی است.
6_1. فقر ملاصدرا در زمان شناسی استراتزیک: بر اساس تحقیقاتی که بنده داشته ام، ملاصدرا هیچ درکی از زمان شناسی استراتژیک نداشته است. بنابراین، شاید نتوان حتی یک رفتار حیاتی و استراتژیک از وی سراغ گرفت. از نظر استراتژیک، او مرده متولد شده است و در بهترین وضعیت، ارزش استراتژیک تولیداتش صفر است؛ اگر کسی رفتاری مبتنی بر درک استراتژیک زمان از ملاصدرا سراغ دارد گزارش کند. امام خامنه ای در 30 بهمن 70 می فرماید: «ما كسانى را ديديم كه عالم هم بودند، بىدين هم نبودند، اما در دورانى كه مىتوانستند براى اسلام و مسلمين مفيد واقع بشوند، مفيد واقع نشدند؛ بعضاً حتّى خدشهها و ضررهايى هم وارد كردند! پس، شد علم و تقوا و آگاهى سياسى و اجتماعى». براستی ملاصدرا کدام فقر استراتژیک نظام بابرکت شیعیان صفوی را غنا بخشید؟
امام خامنه ای: «اگر کسی درس بخواند، تا ملای درجه یک بشود و به قدری تقوا داشته باشد که سلمان عصر گردد؛ یک چنین ملای عالم عادل فقیه متقی همه چیز تمام، اگر دنیا را نشناسد، چنانچه خدا رحمش نکند، ممکن است همین آدم وسیلهای برای شیطان بشود...» حوزه و روحانیت، ج ۱، ص 128.
امامخامنه ای در 11 دی 70: «اين لباس ما و شأن ما، هميشه داراى مسؤوليت بوده است. نه اينكه ما فرض كنيم زمانى را مىشود پيدا كرد كه در آن، عالم دينى از مسؤوليتهاى خطيرى كه فوق مسؤوليتهاى مردم معمولى بوده، فارغ بوده؛ نه، هميشه اينطور بوده است. اين به خاطر طبيعت علم است كه «صنفان من امّتى اذا صلحا صلحت امّتى و اذا فسدا فسدت امّتى[... الفقهاء و الاُمراء]». خصال، صدوق ج1ص 36. بر این اساس، آیا ملاصدرا فردی مسئولیت شناس و مصلح بوده است؟
امام خامنه ای در 30 مرداد 70: «نمىشود عالم دينى خودش را كنار بكشد و بگويد به من ربطى ندارد. چه طور ربطى ندارد؟! حكومت دين، حكومت اسلام، به ما ربطى ندارد؟! اگر در گوشهيى از زواياى عالم كه از ما هزاران فرسنگ فاصله داشت، حكومتى بر اساس دين تشكيل مىشد، من و شما وظيفه داشتيم كه به آن حكومت كمك كنيم. اقامه دين، وظيفه است. حاكميت دين، هدف مهم همه اديان است؛ «ليقوم النّاس بالقسط». قيام به قسط، قيام به عدل و حاكميت الهى، هدف بزرگ اديان است.» آیا ملاصدرا هرگز دغدغه استراتژیکی در حکومت صفویه داشت؟
7_1. علت بی تحرکی در میادین مهم بشری، گناه است: امام خامنه ای در 28 دی 1375 می گوید: «بسيارى از ميدانهاى تحرك بشرى وجود دارد كه انسان به خاطر گناهانى كه از او سرزده است، در آنها ناكام مىشود. ... ان الذين تولوا منكم يوم التقى الجمعان انما استزلهم الشيطان ببعض ما كسبوا». اگر ثابت شود که ملاصدرا، نقش مصلحانه ای نداشته است، معلوم می شود که منشأ این فقر فرقانی و عدم شناخت وظیفه، گناه و شیطان بوده است.
امام خمینی به صلاح درآمدن یک کشور را نیز به دست علما می داند، چنانکه به فساد کشیده شدن آن را ناشی از فساد علما می داند؛ البته سخن کاملتر را رسول خدا فرموده اند که فساد و صلاح یک کشور به دو گروه است، علما و فقها (و در برخی روایات امراء و قرّاء). به نظر می رسد که فساد و نابودی سلسله بابرکت صفویه، ناشی از سکولاریزم عملی امثال ملاصدرا هم بوده است: «اين روحانيون هستند كه بايد قدر اين مسائل را بدانند. روحانى اگر درست شد همه چيز درست مىشود و اگر خداى نخواسته فاسد شد، فَسَدَ الْعالَمُ. اين مسئله، واقعيتى است.» صحيفه نور، ج 15، ص 483.[1]
کسی که زمان و مکان را نفهمد نمی تواند فقیه و دین شناس باشد و این امر ناشی از عدم جهاد در راه خدا بوده است که نتیجه اش، عدم راهیابی به سبل الهی بوده است. اساسا انسانهای غیر استراتژیک حتی اگر بدون خطر عظیم ایجاد سیاه چاله باشند، ارزشمند به حساب نمی آیند؛ کلام امام خامنه ای در 16 فروردین 89 در این راستا بسیار رهگشا است: «شما ببينيد در صدر اسلام، آن كسانى كه ممدوح واقع شدند - حالا توى فرهنگ ما، بر طبق عقيدهى ما - بيش از آنچه كه به خاطر نماز و عبادتشان ممدوح واقع شدند، به خاطر موضعگيرىهاى سياسىشان، اجتماعىشان و مجاهدتشان ممدوح واقع شدند. ما ابىذر را، يا عمار را، يا مقداد را، يا ميثم تمار را، يا مالك اشتر را كمتر به عبادتشان مدح ميكنيم. تاريخ، اينها را به آن مواضعى مي شناسد كه اين مواضع، تعيين كننده بود؛ حركت كلان جامعه را توانست هدايت كند، شكل بدهد و به پيشرفت اين حركت كمك كند. آنهائى هم كه مذمت شدند، همين جور.»
2. ابرفقر ملاصدرا و خروجی ضد استراتژیک وی: پیشتر نشان داده شد که ملاصدرا، فاقد درک استراتژیک بوده است؛ اکنون با بررسی ابرشرایط (شرایط حیاتی و استراتژیک) ملاصدرا، ابرمرد بودن یا ضداستراتژیک بودن هویت وی را تحلیل می کنیم. برای تبیین عملکرد استراتژیک یا عملکرد ضد استراتژیک ملاصدرا، لازم است که شرایط زمانی و مکانی وی و برخی از مسائل دیگر نیز روشن شود. چون ابرمرد بودن یعنی تشخیص وظایف حیاتی و عمل خالصانه به آن. بر این اساس، کفن پوشان ورامین ابرمرد هستند اما علمای بزرگی که نتوانستند وظیفه خود را در حمایت از انقلاب اسلامی ایران بفهمند، نه تنها ابرمرد نیستند، بلکه نسبت به حیاتی ترین وظیفه خود جاهل بوده اند و این، پیام بسیار پیچیده و سنگینی دارد.
2_1. تفاوت خروجی امام خمینی و خروجی ملاصدرا: ثمره ابرمرد، عقل است و خروجی فیلسوف، فکر؛ میوه رسول خدا (ص)، امیرالمومنین (ع) بوده است، و میوه امام خمینی، انقلاب عظیم اسلامی بوده است؛ اما خروجی ملاصدرا، انحطاط حرکت با برکت صفویه بوده است؛ خروجی امام بسیج و بسیجیان و چند ده میلیون انسان تراز عبودیت بوده است و خروجی ملاصدرا، کمتر از همان تعداد، آن هم فقط کلمه. خروجی استراتژیک، طرح نیست، جامعه و انسان تراز و نیز طرح است.
2_2. نمود فقر عقلی ملاصدرا در زودرنجی و شِکوه سُرایی و تجهیل مردم: اگر امام رضا علیه السلام عاقل است و معنای عقل را می فهمد، می فرماید که «التودد الی الناس نصف العقل» اما اگر ملاصدرا عاقل است، که نیست و معنای عقل را هم نمی فهمد، تجهیل و تحقیر مردم، نشانه عقل است. ملاصدرا در ناز و تنعم بزرگ شد؛ چه تیزهوشی را عامل زود رنجی او بدانیم، چه نازپروردگی، به هر حال، این مساله به نحو نسبتا مفرطی در عبارات ملاصدرا یافت می شود؛ انگار او از جنس مردم نبود و سلسله بابرکت صفویان را نیز لایق بهره مندی از خود ندانسته است و سر در کتاب خواندن و کتاب نوشتن فرو برده است؛ غافل از اینکه جهان در شرایط امامت امیرالمومنین و اتمام حجت برای اقامه عدل بود نه مانند عصر امام سجاد و امام صادق علیه السلام. براستی بزرگان صفویه و استراتژیست هایی مثل محقق کرکی و شیخ بهایی و علامه مجلسی و نیز مردم پذیرای تشیع و حاکمیت شیعیان، جاهل بودند یا ادامه دهندگان راه فلاسفه لامذهب و بی دینی مثل افلاطون و ارسطو؟ کسانی که بر اساس نظام طاغوتی اندیشه ارسطویی، ایمان را همان تصدیق منطق ارسطویی می دانستند؟ نویسنده پر ادعای اسفار اربعه می گوید:
«من وقتى ديدم زمانه با من سر دشمنى دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز شعله هاى آتش جهالت و گمراهى بر افروخته تر و بد حالى و نامردمى فراگيرتر مى شود ناچار روى از فرزندان دنيا برتافتم و دامن از معركه بيرون كشيدم و از دنياى خمودى و جمود و ناسپاسى به گوشه اى پناه بردم و در انزواى گمنامى و شكسته حالى پنهان شدم . دل از آرزوها بريدم و همراه شكسته دلان بر اداى واجبات كمر بستم.» اسفار، ج 1، ص 6.
امام خامنه ای در 23 آذر 1373: «اگر مىشد ملت ايران را در قالب يك انسان و بهصورت يك فرد مجسم كرد، جاداشت كه امثال بنده دست اين انسان را ببوسند.» براستی چه دشوار است مردم شریف ایران در عصر صفویه و ملاصدرا را حقیر و بی لیاقت دانست؛ مردمی که حاضر بودند به فتوای جهاد علمای شیعه، با نیزه و شمشیر در برابر سپاه چند برابری (صد هزار نفره) مسلح به توپ و تفنگ، دلیرانه و تا آخرین قطره خون مقاومت کنند. یعنی اگر آن مردم کسی مثل امام خمینی را در زندگی خود می دیدند، چه می کردند؟ آیا تاریخ عصر صفویه، فاجعه ای را گزارش کرده است که ناشی از بی وفایی مردم بوده باشد؟ اما ما بی وفایی امثال ملاصدرا به حرکت بابرکت صفویه را می بینیم؛ یعنی ملاصدرا نه علم مفید داشته است و نه ایمان مفید! امام خامنه ای در 11 اسفند 1373 می گوید: «در گذشته، ايمانهاى عميق، بسيار داشتيم؛ اما ايمانى كه ملتها را به عمل و تلاش و جد و جهد وادارد؛ به آنها خط سياسى بدهد و آنها را در راه يك حركت عظيم ملى دستگيرى كند، نداشتيم».
ملاصدرا طی نامه ای از کهک به استادش میرداماد می نویسد: «شغل تاهل و تدبير معاش جمعى كثير از اطفال و عيال و پيوستگان و وابستگان با عدم مساعدت زمان و بد سلوكى مردم دوران مستتبع چه قسم آلام احزان خواهد بود. و مع هذا رفع حال جهال و مزاحمت ناقصين و ارذال و ملاحظه ديگر مفاسد و مكاره على الاتصال خود از لوازم گردش ماه و سال است كه بهيچ روى امكان انتقال و زوال متصور نيست... بواسطه كثرت وحشت از صحبت مردم وقت و ملازمت خلوات و مداومت بر افكار و اذكار بسى از معانى لطيفه و مسايل شريفه مكشوف خاطر عليل و ذهن كليل گشته. مجله فرهنگ ايران زمين ، ج 13، ص 84 ـ 100.
اگر این پرتوقعی های تعجب برانگیز ملاصدرا و شِکوه های کودکانه را با شُکوه و هیبت کوه شکن و حیرت انگیز جوانی به اسم شهید سید مجتبی نواب مقایسه کنیم، معلوم می شود که مرد کیست! فشاری که بر نواب بود، اگر بر صخره ها فرو می آمد رملی رام می شدند. طلاب همشهری آیت الله بروجردی، یاران نواب را در فیضیه تا حد مرگ به چوب و چماق بستند؛ نواب را از حوزه علمیه قم اخراج و شهریه اش را قطع کردند و نواب حتی با عملگی روزگار می گذراند و با این حال، نفت را ملی کرد و همزمان روح عظیمش همه جهان را در محبت و هیبت خود می فشرد، و برای مردم و اسلام، یکپارچه آتش بود و هُرم نفسش شعله های انقلاب را به جان جامعه زد و تاریخ را به نام خود توفانی کرد.
این گزارش درباره ملاصدرا، واقعا عجیب است: «بعضى از تراجم نويسان علت بازگشت به شيراز را به امر شاه صفوى دانسته اند ولى اكثر آنان نوشته اند كه امامقلى خان حاكم شيراز، صدرالمتالهين را دعوت نمود تا به وطن خود برگردد و در مدرسه اى كه پدر امام قلی خان، به خاطر ملاصدرا بنا كرده، به تعليم و تدريس و تربيت طلاب بپردازد. در شان و مقام اين مركز مهم علمى و سطح فرهنگى حوزه شيراز و همت پايه گذاران مدرسه همين بس، كه تدريس علوم عقلى يكى از مقررات الزامى آن مدرسه بوده است.» این کردارهای ملاصدرا را مقایسه کنیم با علمای شیعه که با فدا کردن جان و مال خود به دنبال تعلیم و تعلم علوم اهل بیت بوده اند.
با این حال، نامه ملاصدرا به استاد و مرادش میرداماد در سالهاى اول بازگشت به شيراز خیلی تامل برانگیز است: «قبل از ايام جدايى هرگز اين شدايد دست نداده بود و به صحبت جاهلان و ناقصان اين بلاد گرفتار نشده بود. از طول مكث در اينجا ملول گشته ام و از صحبت معلولان اين شهر معلول گشته؛ و از كثرت عيال و پيوستگان و نامراديهاى دور و زمان و عدم مساعدت چرخ و دوران و بى توجهى اركان دولت اين جهان و بى التفاتى اعيان اين عهد و قران بغايت محزون و پريشان گشته ... در مقام توحد و تفرد مى بودم و پاى در دامن غناى از خلق و تعزز كشيده داشتم و در خلوت تحصيل ملكات مى كردم و از مشاهده مكروهات از روى حزم و دورانديشى هراسان و گريزان بودم.» مجله فرهنگى ايران زمين ، ج 13، ص 84 تا 100.
3. ابر شرایط ملاصدرا: دوران صفویه و ملاصدرا، اگر برترین پدیده حیات استراتژیک ایران تا آن زمان نبود، پس از ورود اسلام، دومین پدیده بوده است. هم از جهت مفتخر شدن به اسلام ناب و تشیع و هم از جهت بازیابی هویت متمرکز و نسبتا پایدار ملی. از سویی، روابط بین المللی ایران به مرحله جدیدی وارد شد؛ سپاه ایران، بازسازی و مدرن سازی شد و ایران عملا وارد دنیای جدیدی شد که احتیاج اضطراری به یک تکانه جدید در حوزه طراحی استراتژیک در سطح استراتژی های داخلی، منطقه ای و بین المللی بود؛ و متاسفانه برخی از نوابغ این عصر، دچار ابرتحجر (تحجر حیاتی و استراتژیک) بودند و قطعا تناظر سازی های زیبایی بین جمهوری اسلامی ایران و حرکت با برکت شیعیان صفوی وجود دارد که سلسله صفویه، صرفنظر از تمام اشکالاتی که داشت به کمک علمای دانایی مثل محقق کرکی، شیخ بهایی و علامه مجلسی، در همه حوزه ها، عملکرد نسبتا خوبی داشت؛ سیاست خارجی نسبتا فعال و مقتدرانه ای داشتند و نگذاشتند جغرافیای سیاسی ایران و تشیع خلیج شود و در برابر خشونت های طالبانی عثمانی ها، اروپا را با مهرورزی و حکمت سیاسی تشیع آشنا کردند. امام خامنه ای در 3 مرداد 1379: [خدمت نخست:] صفويّه از اردبيل طلوع كردند و خاندان عرفاى مجاهد و مبارز يعنى اولاد شيخ صفى الدّين اردبيلى توانستند اين زمينه را به وجود آورند، تا فرزندان آنها ايران را به همه عالميان در دنياى آن روز، متّحد، مقتدر، عزيز، سربلند و پيشرفته معرفى كنند. خدمت دوم، عاملى بود كه در واقع پشتيبانى معنوىِ عامل اوّل محسوب مىشود؛ يعنى احياى مذهب شيعه، مذهب اهل بيت و ارادت به خاندان پيامبر. مردم همين مردم شجاع، همين عشاير غيور از اين سرزمين با نام امير المؤمنين، با نام امام حسين، با نام شهداى كربلا، با نام ائمهى معصومين عليهمالسّلام توانستند بروند و نام خدا، ياد اهل بيت و آئين مقدس اسلام و فقه متين جعفرى را در سرتاسر اين كشور، مستقر كنند و كشورى يكپارچه، محكم و مقتدر به وجود آورند. اين اقتدارى بود كه از معنويت، از دين و از تعاليم اهل بيت به وجود آمد. بزرگانى كه در اين مدت در طول چند قرن در اردبيل پرورش پيدا كردهاند، همه همين خط مستقيم را نشان مىدهند. خودِ شيخ صفى الدّين اردبيلى، برخلاف آنچه كه بعضى گمان مىكنند، يك صوفىمسلك از قبيل آنچه كه ادّعا مىشود، نبود. يك عالم، يك عارف، يك مفسّر و يك محدّث بود. آنگونه كه مرحوم علّامهى مجلسى بنا بر آنچه از او نقل كردهاند ذكر مىكند، شيخ صفى الدّين اردبيلى در رديف سيد بن طاووس و ابن فهد حلّى علماى فقيه و درعينحال عارف قرار داشت و كسى بود كه در كنار علّامهى حلى در دستگاه شاه خدا بنده توانستند جوانههاى شيعه را در قرن هفتم و هشتم در اين كشور به وجود آورند و پايهى فقهى و متين و استدلالى آن را در حوزههاى علميه، رايج كنند. بعد هم فرزندان او عرفاى مجاهد بودند؛ لذا گفتهاند اردبيل «دارالارشاد» است. يعنى اينجا كسانى هستند كه ارشاد به دين مىكنند. بحث، بحث دارالارشاد است؛ بحث صوفىگرى و كارها و سخنها و دعواهايى از اين قبيل نيست. بحث بر سر معنويّت دين و معنويّت شيعه و خاندان اهل بيت است. لذا بعد از گذشت يكى دو قرن، در اوايل صفويّه در قرن دهم خورشيد درخشان فقاهت شيعه اوّل كس از بزرگانى كه بعد از چند قرن در دنياى فقاهت اسلامى و شيعى از ايران درخشيد يعنى مرحوم ملا احمد محقّق اردبيلى از اين شهر سر بلند كرد. قرنها، فقهاى شيعه از بلاد لبنان، شام، حِلّه و عراق بودند و علمايى از ايران در رديف بزرگان فقهاى شيعه، از بعد از قرون اول، تا قرنهاى متوسط نداشتيم.
امام خامنه ای در 12 آبان 1380 به پادشاهان صفوی مباهات می کند: «پادشاهان صفوى، مايه افتخار ما هستند- مىدانيد، ما براى پادشاهان صفوى ارزش و اعتبارى قائليم؛ چون پيرو مكتب اهل بيت بودند و استقلال و تماميّت ارضى ايران را حفظ كردند...».
صفویه در شرایط بسیار پیچیده جهانی و آغاز استعمار و نیز جنگهای مستمر منطقه ای با ابرقدرت قرن هفدهم یعنی عثمانی بود و در همه این احوال، هرگز از عمران و آبادانی سرزمین ایران غافل نبودند و قطعا دوران حکمرانی شاهان شیعه صفوی، از زرین ترین دوران آبادانی سراسری در طول حیات ایران است. در بعد نرم افزاری نیز، صفویه توانستند هنر و شعر و علم و مهمتر از همه، فقاهت شیعی را بازسازی کرده، انقلابی در حوزه های علمیه و رونق فقه جعفری در ایران ایجاد کند که انصافا تا زمان خود، بی نظیر است.
امام خامنه ای در 13 آذر 74 در این زمینه می فرمایند: علىرغم كسانى كه سعى كردند صفویه را ضّد شیعه و اسلام و مفاهیم و ارزشهاى دینى معرفى كنند، سلاطین صفویه با همه بدیهایى كه در جانب حكومت و شخصیتهاى خودشان داشتند، حركتهاى بزرگِ ماندگارِ فراموش نشدنىاى انجام دادند كه یكى از آنها گسترش حوزههاى علمى شیعه است كه در آن وقت، حوزه علمیه اصفهان و خراسان و قم و نجف و بقیه مناطق، به بركت آنها آباد شد كه اگر كسى وارد مطالعه شود، شگفتیهاى عظیمى را خواهد دید. اگر شما تا قبل از دوران صفویه، فقهاى شیعه را نگاه كنید، تعداد ایرانیان انگشت شمار است؛ امّا بعد از صفویه، هر كدام از بزرگان علما را كه نگاه كنید شاید نود درصد آنان فقهاى ایرانى هستند.
3_1. ابرشرایط بین المللی معاصر ملاصدرا: از نظر جهانی، سلسله صفویه به شدت دچار طمع و چپاول کشورهای استعمارگر بود و لازم بود، تدبیر عظیمی برای عزت تنها سرزمین سربلند شیعیان جهان کرد. ایران عصر صفوی حدود یک قرن، دچار چپاول استعمارگران پرتغالی در خلیج فارس بود؛ تجاوزاتی که حتی شاید به گونه ای شدیدتر از حضور آمریکا در خلیج فارس بود و استعمارگرن، رسما بر سواحل ایران و منطقه قشم، مسلط بودند.
این اولین بار بود که همزمان چندین جبهه عظیم نظامی، سیاسی، عقیدتی، فقاهتی، هنری، سازندگی، روابط بین الملل، مناسبات منطقه ای، اقتدار تظامی و ارتقاء ارتش، شکوفایی علم و ادب و هنر و اثبات و تثبیت یک محور حاکمیت ملی؛ یعنی تشیع در یک بازه زمانی حساس انجام می شد. و اگر نابغه های معاصر صفوی، اهیمت استراتژیک دوره صفویه را درک می کردند و قدردان این نعمت بزرگ حیات سیاسی و استراتژیک شیعیان و ایران بودند، مام میهن، رنج سه قرن[2] متعه استراتژیک برای انگلیس و استعمار از سوی کشورهای متجاوز و مستبدین داخلی نمی شد. برپایه فرمایش رسول خدا که فساد را ناشی از علما و امراء می دانند، دست کم، یکی از دو رکن این دچار شدن کشور به بردگی و رکود، بر گردن علمای زمان نشناس عصر صفوی از جمله شخص ملاصدرا است. او به جای زمان شناسی استراتژیک، به زمان شناسی ضد استراتژیک فلسفی پرداخت؛ به این سخن امام خامنه ای در 19 دی 1380دقت کنیم تا معلوم شود علت اصلی سقوط صفویه عدم بیداری مردم و خواب کسانی بود که رسالت استراتژیکی بر عهده داشتند: «هر نظام و كشورى كه مردمش بيدار باشند، باايمان باشند، در صحنه باشند، آماده باشند و بخواهند از حق خودشان دفاع كنند، هيچ قدرتى نمىتواند بر آنها و كشورشان تسلط پيدا كند - نه قدرت اتم، نه قدرت موشك، نه تجهيزات نظامى و نه غير آن.
عثمانی ها با تعصبات شدید مذهبی و خشونت زیاد، دست به کشورگشایی به نام اسلام زدند، و اگر منطق تشیع، اعلام حیات نمی کرد، یا می توانستند صدای آن را خاموش کنند از اسلام جز عثمانیزم و طالبانیزم چیزی نمی ماند. متاسفانه کردارهای خشن عثمانی ها در اروپا، مسیحیت را به نفرت عمیقی نسبت به اسلام واداشت. سلاطین عثمانی، این اعمال ضد اسلامی خود؛ مانند بسیج عمومی برای قتل عام شیعیان آسیای صغیر و نیز ایران، را با فتوای شیخ الاسلام استانبول مقدس و مشروع جلوه می داد. (مطالب تاریخی ای که در پی می آید، از جاهای مختلف گرفته شده است و متناسب با هدف مقاله بازنویسی شده است)
در سال ۹۲۹ قمری، شاه اسماعیل، نخستین تماس بین ایران و آلمان را برای بهدست آوردن متحد اروپایی و خرید اسلحه برای جنگ با عثمانی و جبران جنگ چالدران برقرار ساخت. یک سال بعد، ارتباط ایران و مجارستان هم رقم خورد. در زمان شاه طهماسب، روابط تجاری ایران و انگلیس نیز شکل گرفت. در سال 1029 قمری، ارتباط سیاسی و حتی نظامی بین ایران و انگلیس شکل گرفت و بدین ترتیب، جزیره هرمز آزاد از دست پرتغالی ها آزاد شد. به نظر می رسد که عامل اصلی سقوط سلسله سربلند و پیشرفته صفویه، فقر ابردان و ابرمرد بود؛ کسانی که توان طراحی استراتژیک و تدبیر توان عظیم نهفته در سلسله صفویه و مردم عظیم و ولایی ابران داشته باشند. مگر انقلاب اسلامی ایران، اگر به دست کسانی مثل علامه طباطبایی صدرایی بود، به نتیجه می رسید؟ حاشا و کلا! و اگر همین انقلاب را در همین الان به دست صدرایی هایی مثل آیت الله جوادی آملی بدهیم، معلوم نیست که چه خواهد شد و ایشان چگونه با توجه به سوء استفاده سبزهای برانداز و میرحسین ترسو و واداده به غرب، از تریبونهای حساس، استعفا بدهند و سبزهای مورد حمایت هاشمی عزیز آیت الله جوادی، چگونه شاه سلطان حسین وار، نظام را کله پا می کردند و به سرنوشت صفویه دچار می شدیم. مشکل در این نبود که علامه طباطبایی و علامه جوادی نظام صدرایی را خوب نمهمیدند، بلکه مشکل در این است که نظام صدرایی اسلام را خوب نفهمیده است و در بهترین وضعیت، مرده به دنیا آمده است.
براستی سیاه چاله ملاصدراها، تا جایی که می توانستند، نگذاشتند جای خالی ابرمردهایی مانند امام خمینی و امام خامنه ای در دوران صفویه پر شود؛ و هشدارهایی مثل عبرتهای عاشورا و خطر شاه سلطان حسین ها هرگز نهادینه نشد! در عوض مزخرفات ارسطو و افلاطون به اسم حکمت متعالیه کتابینه شد؛ امام خامنه ای در 24 آذر 87 با خروشی به یاد ماندنی گفتند: «آن ملتهائى كه ذليل و مقهور دست دشمن شدند، عمده علت اين بود كه مسئولان، پيشروان قافله ملت، شجاعت لازم، اعتماد به نفس لازم را نداشتند. گاهى در بين آحاد مردم عناصر مؤمن، فعال، فداكار، آماده به جانبازى هستند، منتها مسئولين و رؤسا وقتى خودشان اين آمادگى را ندارند، نيروهاى آنها هم از بين ميرود و اين ظرفيت هم نابود ميشود. آن روزى كه شهر اصفهان در دورهى شاه سلطان حسين مورد غارت قرار گرفت و مردم قتل عام شدند و حكومت باعظمت صفوى نابود شد، خيلى از افراد غيور بودند كه حاضر بودند مبارزه و مقاومت كنند؛ اما شاه سلطان حسين ضعيف بود. اگر جمهورى اسلامى دچار شاه سلطان حسينها بشود، دچار مديران و مسئولانى بشود كه جرأت و جسارت ندارند؛ در خود احساس قدرت نميكنند، در مردم خودشان احساس توانائى و قدرت نميكنند، كار جمهورى اسلامى تمام خواهد بود.» و به این ترتیب، کار حرکت با برکت و عظیم صفویه تمام شد.
3_1_1. گریه گویی امام خامنه ای به دلیل کوتاهی خودی ها در میدان نبرد با دشمن؛ در 21 فروردین 1376: «در اين باب، سخنان گريهآور بسيار است و حديث غفلت و احيانا خيانت خوديها و استكبار و خباثت بيگانگان و دشمنان، چيزى نيست كه در اين گفتار مختصر بگنجد؛ آنچه اين جانب مىگويم، آن است كه جفاى دشمن به خاطر آن است كه جبهه خودى نخواسته است از همه نيرو و امكان خود استفاده كند و عده و عده خود را به مصاف دشمن بياورد.» آیا ملاصدرا از همه نیرو و امکانات خود برای ارتقای حاکمیت شیعیان صفوی به حاکمیت تشیع استفاده کرد؟ حاشا و کلا! هرگز و هرگز! و او و امثال او هستند که دل امام زمان را خون کرده اند و نائبش را به گریه گویی واداشته اند. اساسا این حرفها در منطق ملاصدرا که مردم تازه شیعه خودش را دشمن و اراذل می دانسته است، نه استکبار و استعمار را، خیلی غیر حکیمانه بلکه ضد حکمت متعالیه است.
3_1_2. آیا ملاصدرا دشمن شناس بود؟ امام خامنه ای در ديدار اعضای مجلس خبرگان در 2 مهر 88؛ فقط کلمه هفتاد بار واژه دشمن را به کار می برد؛ آیا در کل اسفار اربعه و سایر کتاب های ملا با اسامی غلمبه سلمبه، به تعداد یک سخنرانی امام خامنه ای ابرمدر، واژه دشمن به کار رفته است؟ البته نه دشمنی که مصداقش مردم شریف و شیعه باشند. اینک حکمتی متعالی از کلام امام خامنه ای: «بايد ابعاد دشمن و ابعاد دشمنی را بدانيم تا بتوانيم بر او فائق بيائيم ... اگر انسان بخواهد ضربه نخورد، بايد نقش دشمن را ببيند. يكی از لوازم توجه و ملاحظه برای ضربه نخوردن، ديدن دشمنی است كه ميخواهد به ما ضربه بزند؛ از اين ما را نبايد غافل كنند ... خوب، هست دشمن؛ هست دشمن؛ چرا نمیبينيم دشمن را؟». ملاصدرا جلوی دماغ خودش را هم نمی دیده است، چه رسد به بازی در شطرنج استراتژیک دشمنی های پیچیده؛ امام خامنه ای در 5 آذر 76 می گوید: «امام بزرگوار، مكرر مىفرمود كه گاهى دشمن با ده واسطه، يك نفر را تحريك مىكند كه حرفى بگويد، يا كارى را انجام دهد! اگر شما بخواهيد دشمن را بشناسيد، بايد ده واسطه را طى كنيد و برويد».
3_1_3. آیا ملاصدرا معنای خصم را می فهمید؟ ثمره رها کردن حکمت امیرالمومنین و نهج البلاغه که باب مدینة العلم است و پذیرش بابیت فلسفی برای فهم دین، که متاسفانه صدرایی هایی مثل آیت الله جوادی هنوز بر آن تاکید دارند در طول تاریخ چه بوده است؟ امام خامنه ای در 13 اسفند 72 به این پرسش جواب داده اند: «كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا؛ ...؛ خصم، يعنى دشمنى كه مدعى است، دشمنى كه گريبان ظالم را مىگيرد و او را رها نمىكند. بشريت بعد از اميرالمؤمنين عليهالسلام، تا امروز، به سبب نگرفتن گريبان ستمكاران، بدبخت و روسياه شد.» آیا ملاصدرا به جز تجهیل مردم و ابراز نفرت و انزجار از مردم تعالی یافته به تشیع، دشمنی دیگر می شناخته است؛ او آن قدر شجاعت نداشت که بتواند کاری بیش از فرار به کهک و پناهنده شدن به کتاب نوشتن داشته باشد. او یکسره سرنوشت جامعه را به دست دیگران سپرد تا چگونه نوشته شود. او کجا و درک مفهوم خصم کجا! چه رسد به عمل به فرمایش امام علی (ع) که عامل نفی روسیاهی بشر است.
امام خامنه ای به مناسبت روز مبارزه با استکبار 12 آبان 1372 : «عالمترين عالمها و دانشمندترين دانشمندها را هم، اگر مغز و فهم سياسى نداشته باشند، دشمن با يك آبنبات ترش مىتواند به آن طرف ببرد؛ مجذوب خودش كند، و در جهت اهداف خودش قرار دهد». به نظر می رسد که ملاصدر در زمینه عدم شناخت از ابردانش و عدم طراحی استراتژیک، در راستای نقشه های ابلیس حرکت کرده است.
3_2. ابرشرایط منطقه ای معاصر ملاصدرا: در دوران زیستمرگ ملاصدرا، جنگهای زیادی بین صفویه و سایر همسایگان به دلایل مختلف سیاسی، ملی و مذهبی صورت گرفته است. علاوه بر آن، وی چندین سفر حج با پای پیاده رفته است و به طور طبیعی زمینه ارتباط با سایر ملل مسلمان و شناخت از منطقه و جهان اسلام فراهم بوده است.
برای باز نمایی اهمیت حیاتی روابط ایران و عثمانی باید گفت که امپراطوری عثمانی در آن زمان، یک ابرقدرت در جهان بود و علاوه بر بخشهای عظیمی از خاورمیانه، بخشهای زیادی از اروپا را تصرف کرده بود. عثمانی ها در هنگام ظهور صفویه، از سویی به دنبال فتح دیگر قلمروهای اروپایی بود، و از سویی نگران مرزهای شرق خود یعنی ایران. از این رو تهدید بزرگی بر ضد حکومت نورسته شیعیان صفوی بود. عثمانی ها ابتدا در جنگ چالدران به قصد تصرف و نابودی حکومت شیعیان صفوی به ایران حمله کردند و با توجه به سپاه صدهزار نفری در برابر سپاه 40 هزار نفری صفوی، و نیز تجهیزات نظامی مدرن مانند توپ و تفنگ، بخشهای عظیمی از ایران را تصرف کردند؛ هر چند دلاوری سپاه صفویه فقط با وصف حیرت آور، قابل توصیف است.[۳] فاجعه مظلومیت چالدران در سال 920 قمری؛ یعنی 60 سال قبل از تولد ملاصدرا بود و ملاصدرا باید آن را می فهمید و با توجه به نبوغ ذهنی اش، چاره ای می اندیشید. عثمانی ها بارها راه کربلا و عتبات عالیات را بر شیعیان ایران بستند.
در زمان سلطان محمد خدابنده، امپراطوری خشن عثمانی از آشفتگی اوضاع داخلی ایران بر سر جانشینی، تبریز را تصرف كرد و بر شهرهای شیروان، شماخی، بادكوبه و دربند نیز مسلط شد. این واقعه، در سال ۹۹۳ قمری، یعنی در 13 سالگی ملاصدرا بود. خدابنده سفیری به نزد خلیفه فرستاد تا مفاد پیمان آماسیه (962 قمری) را یادآوری كند. در همین حال، ازبكها نیز در پی تجاوز عثمانی و آشفتگی داخلی، هرات را اشغال نمودند.[۳۴]
شاهعباس در سال ۱۰۰۴ قمری، یعنی در 24 سالگی زندگی ملاصدرا، با لشكری منظم عازم خراسان شد و ازبكها را كه هم مناطق شرقی را تهدید میكردند و هم با عثمانی رابطه خوبی داشتند، شكست داد.[۳۷]
در حدود سال 1011 قمری یعنی در 31 سالگی ملاصدرا، شاه عباس صفوی ضمن یک سیاست فعال بین المللی و با تدبیر در ارتقاء به روز کردن سپاه شیعیان صفوی، ابرقدت قرن هفدهم یعنی سپاه عثمانی را در نبرد ارومیه به زانو درآورد. در این نبرد، تمام پاره های تن حاکمیت شیعیان ایران، از جمله آذربایجان، گنجه، تفلیس، باکو، کردستان، موصل و بغداد، به بدنش پیوند شد و از دست عثمانی ها خارج شد. ابرقدرت عثمانی، 5 سال بعد (1016) سپاه عظیمی را روانه ایران کرد اما باز شکست خورد و دوباره در سال 1025) یعنی در 45 سالگی ملاصدرا، مصطفی پاشاه به قصد تسخیر تبریز به قلمرو شیعیان صفوی حمله کرد اما سرانجام شکست خورد. هفت سال بعد یعنی در سال 1032 قمری، سپاه عظیمی از سوی عثمانی به سمت بغداد حرکت کرد، اما باز هم شکست خورد و در این سالها، ملاصدرا 52 ساله بود. قطعا مقایسه این حملات غارتگرانه عثمانی ها، بی شباهت به مظلومیت ایران در جنگ تحمیلی عراق بر ضد انقلاب اسلامی نیست؛ بنابراین می توان اوضاع جگها و موفقیت های بزرگ پیچیده سلسله صفویه را تا حدی با جمهوری اسلامی ایران سنجید[۴]. اگر دفاع جانانه شیعیان صفوی از حاکمیت ملی ایران و مرزهای تشیع نبود، ایران نیز یکی از ایالات چهل و چند گانه ابرقدرت وقت بود.
ملاصدرا در تمام این حوادث کجا بود؟ توی انزوای کهک و مشغول تجهیل مردم و نظام شیعیان حاکم و در تضادی استراتژیک و مضحک، مشغول تدوین سفر چهارم حکمت متعالیه؛ یعنی «سیر مِنَ الخَلقِ فِى الخَلقِ مَعَ الحَّق»! کدام سفر؟ کدام خلق؟ خلقی که تجهیلش می کرد؟ حالا امام خمینی را ببینید که وقتی می گویند به پناهگاه برو تا از بمباران و موشکباران صدام در امان باشی می گوید من با مردمم زنده ام و با آنان می میرم و امام خامنه ای تمام هویت خود را در جبهه ها و خط مقدم معنا می کند؛ آن قدر که امام خمینی سفر وی به چند استان جنگی را حرام اعلام می کند. فرق امام این است که خودش در خطر می رود و به مردم می گوید بیایید و فیلسوف خودش در کهک می نشیند و حتی به مردم نمی گوید که بروید و آیه حیاتی و تعیین کننده و استراتژیک «نفی سبیل» را معنا شوید و از قلمرو تشیع و خون خلق مظلوم حمایت کنید؛ بلکه یادش می آید که برای عشق به پسرهای زیبارو باید دستورالعملهای مبتنی بر حکمت متعالیه صادر کند.[۵]
به جای اسفار پرطمطراق اربعه صدرایی که از نظر سیستمی، عفن غفلت در رگ رگ آن خیمه زده است، باید به اسفار اربعه زینب از مدینه تا کعبه، از کعبه تا کربلا، از کربلا تا شام و از شام تا مدینه پرداخت. ملاصدرا به جای ابراز شرف و حمیت و غیرت در دفاع از حاکمیت شیعیان، با بی اعتنایی معنا داری از کنار محرم و صفر می گذرد تا ثابت کند که اگر عاشورایی در کار باشد، در اسفار اربعه ما ارزش سوگواری و صبح و شب گریستن و زیستن و نوشتن ندارد. امام خامنه ای در 22 تیر 71: «عاشورا درس مىدهد كه براى حفظ دين، بايد فداكارى كرد. ... درس مىدهد كه در ماجراى دفاع از دين، از همه چيز بيشتر، براى انسان، بصيرت لازم است. بىبصيرتها فريب مىخورند. بىبصيرتها در جبهه باطل قرار مىگيرند؛ بدون اينكه خود بدانند. همچنان كه در جبهه ابنزياد، كسانى بودند كه از فساق و فجار نبودند، ولى از بىبصيرتها بودند».
در سال 1039 قمری؛ یعنی هنگامی که ملاصدرا 59 ساله بود، عثمانی ها با فرماندهی مصطفی پاشا، ایروان را در زمان شاه صفی گرفتند؛ در سال 1041 شاه صفی آن را پس گرفت. در سال 1045 قمری یعنی 5 سال مانده به درگذشت ملاصدرا، عثمانی ها به ممالک قلمر شیعیان حمله کرده، ایروان را محاصره کردند، تبریز را تسخیر کرده، آن را غارت کردند و بخشی از آن را به آتش کشیدند. در سال 1048 قمری؛ یعنی دو سال مانده به فوت ملاصدرا، بغداد شش ماه در محاصره بود و سرانجام از قلمرو حاکمیت شیعیان صفوی جدا شد و به دست سپاهیان سنی عثمانی افتاد. و در سال 1049 معاهده سنگین «زهاب» بر ایران تحمیل شد، که بر پایه آن، بغداد و بين النهرين در دست عثماني ها و ايراوان در اختيار ايرانيان قرار گرفت. عثمانی ها بر گُرده شیعیان و دولت صفوی مسلط بودند و راه بازرگاني شرق و غرب جهان را که از ايران و عثماني مي گذشت و راه ابريشم نام داشت، در اين سالها بسته بودند و بازرگاني خارجي ايران به جاي راه نزديک اسياي صغير، از راهي دور و پرخطر يا از بندرعباس و راه خليج فارس و دماغه اميدنيک در جنوب آفريقا و يا گاهي از درياي خزر از راه روسيه انجام مي شد. حساسیت جنگهای صفویه، اگر چه مثل حساسیت جنگ تحمیلی عراق بر ایران نیست، می توان با آن مقایسه کرد ولی قرار داد زهاب در سنگینی و ننگینی، اصلا قابل مقایسه با قطعنامه 598 نیست؛ قطعنامه 598 یک سال قبل از ارتحال ملکوتی امام خمینی بود و قرارداد زهاب یک سال قبل فوت فیلسوف ملاصدرا.
3_3. ابرشرایط ایران معاصر ملاصدرا: ابرشرایط یا شرایط حیاتی و تعیین کننده (شرایط استراتژیک) شرایطی است که طی آن اتفاق مهمی در حوزه عقل درون یا عقل برون؛ یعنی حاکمیت و امامت جامعه رخ دهد؛ سه نمونه از ابررخدادهای مرتبط با ما در حوزه ایران، از این قرارند:
1. شکست ساسانیان از سپاه مسلمانان و ورود اسلام سنّی به ایران؛
2. ارتقاء از حاکمیت برادران سنی، به حاکمیت مقتدر شیعیان در دوران صفویه؛
3. ارتقاء حاکمیت شیعیان به حاکمیت تشیع در انقلاب اسلامی ایران؛ بنابراین از نظر ما، وقایع مشروطه، چیزی در سطح حرکت صفویه نبوده است.
ملاصدرا در یکی از دو مقطع استراتژیک تاریخ ایران تا آن زمان زندگی می کرده است. از این رو، هر گونه واکنش به این دوران عظیم و حساس، تاثیرات غیرقابل تصوری خواهد داشت. زیرا ایران و جهان، در پیچ عظیم و نقطه عطف شگرفی بود. از سوی دیگر، وی در یکی از سه مقطع از ضد استراتژیک ترین دوران تاریخ جهان غرب زندگی می کرده است. اگر سه مقطع مهم تاریخ غرب را یوان باستان، قرون وسطی، و دوران تجدد بدانیم، ملاصدرا در شرایط تثبیت دوران تجدد و اوایل استعمار سایر ملل جهان و سیطره جاهلیت نهایی بر جهان بود. در شرایطی که جهان استکبار، در حال عمل کردن به «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه» بود، بزرگترین هنر ملاصدرا اثبات خدایی بود که هرگز قران نیازی به اثبات آن ندید و بنابر اعتراف علامه طباطبایی و اشاره علامه مصباح، هیچ آیه ای در قرآن رسالت اثبات خداوند ندارد.
به نظر می رسد که سخن امام خامنه ای در 15 فروردین 1371 بتواند ناظر به این شرایط باشد: «فساد آنها، ظلم آنها، قدرت آنها، پول آنها، شلاق آنها، شمشير آنها، امروز بمب اتم آنها، موشكهاى بالستيك آنها، سياستهاى پيچيده آنها، توطئههاى تبليغاتى آنها، نيروهاى نظامى آنها، همه و همه، موجب مىشود كه ميلياردها انسان، از راه كمال باز بمانند.» براستی با کسانی که در مسیر سد کردن این حرکات دشمن فعالیتی نکردند، چه باید کرد؟ آیا این گمراهی میلیاردی بر گردن آنان هم هست؟ وای بر ملاهای غیراستراتژیست، به ویژه در روزگاری که غربی ها و مدرنیستها در حال قدرت گیری بودند!
دشمنان اسلام ناب، شتاب حیرت آور پیشرفت صنعتی و نظامی را در جهان عینی تثبیت می کردند و ملاصدرا خدا را در جهان ذهنی اثبات می کرد. و چه فاصله عظیمی است بین عملکرد شگرف مدرنیزم برای قدرتمند کردن پیروان شیاطین با ابرتحجر صدرائیزم در تخدیر پیروان خداوند و اهل بیت (ع).امام خامنه ای در 19 مهر 1378 به این فاجعه اشراه می فرماید: «عوامل كمك كرده و اين كشور در ظرف اين دو، سه قرن، از لحاظ علمى و از لحاظ صنعتى، به اين وضعى رسيده كه مشاهده مىكنيد.»
اگر عقل ملاصدرا و پیروانش به اندازه نواب صفوی یا حضرت امام خمینی بود، آیا صفویه جور دیگری ادامه نمی یافت؟ آیا قجرها این بلاها را بر سر ایران می آورند؟ آیا سلسله شوم پهلوی شکل می گرفت؟ آیا فلسطین به دست اسرائیل می افتاد؟ آیا ...؟ در آن روزگاری که عوام شیعه برای حاکمیت شیعیان و ارزشهای اهل بیت، شهید هم می شدند، جناب ملاصدرا آنقدر عقب مانده بود که قدر مردم و صفویه ندانستند و فکر می کردند باید نقص قرآن در اثبات نکردن خداوند را جبران کنند؛ لابد برای اینکه مردم خدا را بپذیرند! در حالی که مردم به اسم اسب امام حسین هم قسم می خوردند! چنین مردمی نیازمند فلیسوفند یا یک ابرمردی مثل امام خمینی؟
3_3_1. مقایسه فتوحات کاغذی ابن عربی با فتح الفتوح امام خمینی: امام خامنه ای در مراسم ويژه روز بسيج، 5 آذر 69؛ «بله، هنر انقلاب اين است، و هنر امام اين بود. آن بزرگوار، در جامعه اى كه دشمن پنجاه، شصت سال بهطور مستقيم و غيرمستقيم روى آن كار كرده بود، تا آن را به لجنزار فساد بكشاند، كار كرد و جوانانش را مثل گل، پاك و پاكيزه تربيت كرد. خود آن بزرگوار فرمود: اين، فتحالفتوح است. بله، فتحالفتوح امام، ساختن جوانان مؤمن، مخلص، سالم، صادق، بىاعتناى به شهوات و دلهايشان متوجه به سمت خدا بود. دشمن، با توده مردم و انسانهاى مؤمن و مخلص، چهكار مىتواند بكند؟ مگر ابزارهاى دشمن چيست؟ ابزار دشمن، عبارت از تجهيزات است. تجهيزات، در مقابل نيروى ايمان و شور و عشق و اراده مردم، كارايى ندارد».
امام مکتب عرفان عاشورایی؛ یعنی «بسیج» را طراحی کرد؛ که در کمتر از زمان فصوص خوانی عارفان کاغذی، صدها هزار شهید عشق تربیت کرد که شارحان فصوص و دنباله روان قیصری حتی نتوانستند یک فصل از فصول و یک شهید از شهدا را شرح کنند. از این رو، امام خامنه ای در 27 آبان 71 بسیج را عظیمترین و ماندگارترین یادگار امام می دانند نه کتاب سرّ الصلوة یا رساله احکام ایشان را: «شايد بشود گفت كه در ميان يادگارهاى ارزشمند باقى مانده از امام عزيز و عظيم القدر ما، يادگارى كه از همه بيشتر گسترش دارد، بسيج است. عظيمترين و ماندگارترين يادگار آن بزرگوار، همين بسيج مردمى است كه در همهجا حضور دارد...»
کدام عارفی توانست شهید زین الدین را شرح کند؟ کدام فتوحات خوانده ای توانست فتح لانه جاسوسی را شرح کند؟ عرفان همان چیزی است که شیطان را به ذلت می کشاند نه ریش جنباندن و دامن تنزه و انزوا و ریا برچیدن؛ کدام یک از طرفداران اشعار شاهدبازانه حافظ، توانستند غزلی به فاخری مهرداد عزیزاللهی را با موسقی بمب و نی ناله خمپاره و بوی باروت و طعم گوشت سوخته مغازله کنند؟! امام خامنه ای در 15 فروردین 1371: مقایسه جالبی دارند: «جوانان مؤمن، جوانان پرحماسه و جوانان پرشور ما، چنان ايمان و صفايى از خود نشان دادند كه در عرفاى كهنسال، نظير آن را كمتر مىتوان پيدا كرد. اين جوانان در ميدان جنگ، به پشتوانه همان ايمان، توانستند سدهاى مستحكم را بشكنند، پاى دشمن را قطع نمايند و از تجاوز جلوگيرى كنند. اگر اين جوانان نبودند؛ اگر اين ايمان نبود؛ اگر اين شور و شوق نبود، مىدانيد بر سر اين ملت و بر سر اين كشور چه مىآمد!» همان چیزی که بر سر صفویه آمد.
عرفان فتح خرمشهر و فص سوسنگرد را غیر از امام که ابرمرد بود، چه کسی توانست بفهمد؟ کدام عارفی دلش برای مستضعفین عالم سوخت و ذره ذره از درون خاکستر شد؟ شانه کدام عارفی از انبان غذای نیمه شب یتیمان فلسطین زخم شده است؟ و خداوند به قلمش برای طراحی تئوری پیشرفت و عدالت و جنگ با تئوری خطرناک سازندگی عبیدالله بن زیادی دوران کارگزاران سازندگی، سوگند خورد؟ مداد علمایی که در میان معرکه، تیر طعنه و تهمت و ترور خورده اند، از دماء شهدا افضل است نه هر مداد انزوا طلب تنزه طلب.
امام خامنه ای در 8 شهریور ۱۳۸۴ چه خوب این اسلام های بدلی را رسوا می کنند: «اسلام، معنويتِ بدون نگاه به مسائل اجتماعى و سرنوشت انسانها ندارد؛ «من اصبح و لم يهتمّ بامور المسلمين فليس بمسلم». آدم معنوى يى كه با ظلم مى سازد، با طاغوت مى سازد، با نظام ظالمانه و سلطه مى سازد، اين چطور معنويتى است؟ اين گونه معنويت را ما نمى توانيم بفهميم. بنابراين معنويت و عدالت در هم تنيده است.»
کدام عارف مکتب صدرایی و ابن عربی به بچه شهید سواری داده است؛ مثل امیرالمومنین! و کدام عارف به خیانت مهاجرانی ها در شبیخون فرهنگی فرنگیان و جامعه باز پوپری اعتراض کرد تا حق داشته باشد حرفی از مداد العلماء بزند؛ آخر عالمی که «عبرتهای عاشورا» را نمی فهمد، چطور قلمش می تواند بوی شریح ندهد؟ تمام شاگردان ابن عربی و ملاصدرا که روی هم بگذاری شاید به اندازه شاگردان مکتب استراتژیک سیدحسن نصر الله نشوند که اسرائیل و ابلیس را به لجن کشیدند. ملاصدرایی که از رنج روزگار فرار می کند و مثل نازپروده ای، به کنج دنج کهک می رود، کجا با علامه مصباح قابل قیاس است که دوست و دشمن تیر طعنه و تندوری و خشونت طلبی و ... بر قلب مبارکش می زند و خم به ابرو نمی آورد و به وسط تر میدان می تازد؟
آدم تعجب می کند از اشتهای برخی! همسران جانبازان، لذت بهت برانگیز "بله" شنیدن را بر قلب صدرایی های فصوص خوان گذاشتند، آنگاه که کسی نگفت حاضر است حاصل هفتاد سال عبادت علامه طباطبایی را با یک شب پرستاری از مجورحین عوض کند. تا جایی که ما می دانیم، مادر جبهه ها؛ یعنی بانو زهرا محمودی پاسخ مثبتی به این آرزوی علامه طباطبایی نداد.

خوب است بدانیم که واحد سنجش ارزش عرفان استراتژیک یک بسیجی، یک شب تا به صبح نیست، یک آن است؛ فقط یک آن! مگر آجر است که یک ماشین سفارش بدهیم؟ مگر طلاست که واحد سنجشش بشود مثقال؟ باید کنار کانال کمیل می بودند تا می فهمید که تفاوت عرفان کمیل و کانال کمیل چقدر است و امام علی چقدر ناراحت شد از کمیلی که به درک استراتژیک کانال کمیل نرسید: «فقد صرت جسراً لمن أراد الغارة من أعدائك علي أوليائك» ای کمیل! براستی که تو پلی شدی برای دشمنان غارتگرت، بر ضد دوستانت! نامۀ ۶۱ نهج البلاغه.
آن مُمیت الدین عربی هایی که خود را در آینه شیعه، خوک مکاشفه می شوند کجا و کشف امام خمینی در آینه چهره نورانی بسیجیان کجا که: «من به اين چهرههاى نورانى و بشّاش شما، و به اين گريههاى شوق شما حسرت مىبرم. من احساس حقارت مىكنم! من وقتى با اين چهرهها مواجه مىشوم و اين قلبهائى كه به واسطه توجه به خداى تبارك و تعالى اينطور در چهرهها اثر گذاشته است، احساس حقارت مىكنم... چطور من مىتوانم از شما ستايش كنم!» صحيفه نور، ج 13، ص 391. جناب ابن عربی! شهید خرازی خوک است یا دار و دسته شما؟
اصلا چه کسی می تواند روی یک نفس امام خمینی قیمت بگذارد؟ روی یک لحظه امام خامنه ای قیمت بگذارد؟ و به خود اجازه دهد که یک تپش آسمانی امام خامنه ای در نماز آدینه ۸۸ را با همه هویت ابن عربی و ملاصدرا عوض کند؟
عظمت عرفان استراتژیک یک بسیجی مانند عباس بابایی هزار بار ستایش برانگیزتر از عرفان کاغذی ابن عربی است؛ و حکمت متعالیه صیاد شیرازی بر هزار صدرای شیرازی شرف دارد! و طنین بهت عظیم امام در برابر عرفان استراتژیک بسیجیان ابدی خواهد بود: «همين تربت پاك شهيدان است كه تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود» صحيفه نور، ج 21، ص 93. و امام این حرف را در شرایطی زد که ابرمرد عالم بود؛ و به راستی این حکمت، آن قدر متعالی است که عرفای مکتب ابن عربی، حتی توان حیرت و شگفتی از آن هم ندارند؛ به قول گرمارودی، «مور، چه می داند که بر خشتی خام می رود یا بر دیواره اهرام؟»
حقیقتا مردم به عنوان شاگردان مکتب امام حسین، از اساتید مکتب صدرا جلوتر بوده اند. مگر اکنون برخی از بزرگان صدرایی، به همین نسبت از مردم عقب نیستند؟ مگر در فتنه 88، همین ها طرفدار جناب هاشمی نبودند؟ مگر در سال 84 جامعه مدرسین را به سمت حمایت از هاشمی هل ندادند؟
3_3_2. استیضاح خونبار ملاصدرا: این سوال پیوسته برای تاریخ محفوظ است که چرا پاره ای از بزرگان، در روزگاری که بستر حاکمیت و مردم برای جریان دین و کمک به مستضعفین عالم، امیدوار کننده بود، از گرسنگی ستمدیدگان و شکمبارگی ستمگران و آه یتیمان و گریه بی پناه بیوه زنان روی برگرداندند، از سنّی های پاک و مستبصر و تازه عاشقان گل یاس (س) و عطر نرگس (عج) بریدند و به کنج کهک خزیدند تا با انزوا مرغوب شوند! آیا اسلامِ انزواطلبی و تنزه طلبی اسلام است؟ امام خامنه ای در 10 اسفند 68 به خوبی این اسلام را نقد می کنند: «آن اسلامى هم كه طبقات مستضعف و محروم به آن اميدوار نشوند و دل ندهند، اسلام نيست. اسلامى كه نتواند آرزوهاى خفته و فروكشته قشرهاى مظلوم را در سطح دنيا - نه فقط در سطح كشور خودمان - زنده و احيا كند، شك كنيد در اينكه اين دين، اسلام باشد.». و ما یقین داریم که در رگهای اسلام ملاصدرا، گروه خونی افلاطون و ارسطو جاری است نه خون امام حسین و امیرالمومنین و خطبه های حضرت زینب!
واجب الوجودی را که قرآن حکیم، حکمتی برای اثبات آن ندید، طراحان حکمت متعالیه! با چندین تقریر ثابت کردند تا فرصتی برای ادای حق واجب الوجود نداشته باشند؛ مگر خلق، عیال خداوند نیست؟ مگر ملاصدرا ولیّ فقیه نداشت؟ مگر پیری فرزانه تر از ولیّ فقیه هم هست؟ مگر حکیمی بالاتر از ولیّ فقیه هم هست تا عهده دار ولایت الهی و نیابت از امام زمان در جامعه باشد؟ راستی ملاصدرا نامی از امام خامنه ای اش برده است؟ به او شوق ورزیده است؟ نکند بی ولیّ بوده است! اگرنه کدام اسم و رسم، محبوبتر از اسم امام خمینی و ولیّ فقیه انسان است؟ که من، که تو، که همه بندگان خدا، نامش را شاکرانه ذکر بگیرند. اگر به جای امیرالمومنین، علی (ع)، ارسطو و افلاطون و فارابی و ابن سینا و ابن عربی، باب مدینة العلم شوند؛ پس بابیت چیست؟ و آنگاه مردم شریف ایران که با فداکاری فقها و تلاش صفویه، تا آستانه محبت و حکمت اهل بیت متعالی شده اند، باید از سوی کسانی تجهیل شوند که تا قوزک پای آنان نیز بصیرت و عقل نداشته اند!
و تاریخی که زیر تازیانه بیرحم مدرنیزم، به خود می پیچید، و حسرت یک مرد را می کشید، به خاطر تمام اشکهایی که تمام مستضعفان دلشکسته عالم، به التماس در برابر بزرگان بی درد جامعه ریخته اند و به جای شنیدن عبرتهای عاشورا در حکومت صفویه و شرح کربلا و ابن سعدها و شمرها و معاویه های زمان، و خروش خطبه های شقشقیه و جهادیه و حکمت متعالیه و حیرت انگیز عقیله بنی هاشم، زینب کبرا سلام الله علیها، و نهادینه کردن هشدار سلطنت سلطان حسین ها، تبختر و بی اعتنایی و تجهیل شارحان افلاطون بی دین را شکنجه شدند، تمام تنزه طلبان را به استیضاح خونباری خواهد برد!
ملاصدرا جوانی و میان سالی اش را در معاصرت با شاه عباس اول (از سال 996 تا 1038) و وضعیتی به شدت بیداری برانگیز به سر برد؛ و یک دهه پایانی عمرش نیز با شاه صفی اول (1038 تا سال 1052) همراه بود.
3_4. ابرشرایط حیاتی حوزه های علمیه و اساتید ملاصدرا: در حوزه زندگی علمی ملاصدرا و علمای دین نیز، شرایط حیاتی حاکم بود؛ محقق کرکی، اولین عالم شیعی بود که در زمان شاه اسماعیل، به ایران آمد. او در تثبت و هدایت تشیع در حاکمیت صفویه و مدیریت و تعدیل سیاستهای شاه اسماعیل نقش بی بدیلی داشت. شاه طهماسب عنایت ویژه ای به علمای مهاجر داشت. و علمای جبل عامل لبنان، تاثیر بسیاری در رونق حوزه های علمیه در صفویه داشتند. و حوزه و حاکمیت گره عجیبی به هم خورده بودند. میرداماد، استاد و مراد ملاصدرا، در جنگ صفویه با سپاه عثمانی مورد استفتاء درباره حکم جنگ و مقتولین و قاعدین واقع شده، و حکم جنگ در رکاب امام مفروض الطاعة را برای سپاه صفویه در آن جنگ صادر کرده است. شیخ بهائی دیگر استاد محبوب ملاصدرا، شیخ الاسلام صفویه بود. از مهمترين آثار مهاجرت فقهای لبنان به ایران، تعدیل منش درویشی صفویه به سمت رعایت شریعت بود؛ وگرنه سرنوشت تشیع ایران نیز همانند علویان سوریه و ترکیه می شد که اثری از شریعت و فقه و درک استراتژیک از تشیع، در میان شان نیست. نباید این حق عظیم فقهای لبنانی بر مردم ایران را فراموش کرد. اثر برجسته دیگر فقهای جبل عامل، تثبیت انديشه ولايت فقيه بود به گونهاي كه برخی از حاكمان صفوي خود را ماذون از طرف فقيه ميشمردند. وقتی تشیع مذهب رسمی می شود، نیاز به معلمان و فقهای برجسته و زمان شناسی بودکه بتوانند نیاز حاکمیت شیعی را برطرف کنند. پس ملاصدرا در عصر نقش آفرینی عظیم حوزه های علمیه و فقها و دین شناسان در حاکمیت شیعیان بر ایران و حاکمیت کفر مدرنیزم و تغییر و تحولات عظیم و سریع بر جهان، منطقه و کشور ایران، زندگی می کرد؛ شرایطی که براستی آبستن تغییرات استراتژیک و عمیقی بود. و صد حیف که ... .
3_5. ابرشرایط شهری ملاصدرا: ملاصدرا در یکی از تعیین کننده ترین کشورهای طول تاریخ حیات بشر یعنی ایران به دنیا آمده است؛ آن هم نه در یک شهر دور از تاریخچه تغیرات استراتژیک؛ بلکه در شهری بزرگ و بسیار حساس مثل شیراز به دنیا آمد و اکثر عمرش را یا در پایتخت تاریخی ایران؛ یعنی شیراز، یا در پایتخت سیاسی صفویه (قزوین و اصفهان) یا در پایتخت تشیع یعنی قم گذراند؛ با این که ملاصدرا در یکی از حساس ترین و بصیرت زا ترین بستر زمانی و مکانی طول تاریخ بوده است؛ بسیار سخت است که او را دارای بصیرت بدانیم.
3_6. ابرشرایط خانوادگی و اساتید ملاصدرا: ناحیه فارس تحت مدیریت محمد خدابنده، برادر عالمپرور شاه اسماعیل، در آرامش خوبی بود. پدر ملاصدرا بعنوان معاون او و دومين شخصيت مهم آن منطقه و معتمد مردم بود. از سویی، ملاصدرا که در مکنت و حرمت و ناز پرورده شده بود؛ استاد جهان دیده، ذی فنون و دانایی چون شیخ بهایی نیز داشت که هم در دستگاه حکومتی عزت داشت و هم درک وسیعی از کشور و منطقه داشت.
4. نقش عظیم ملاصدرا در سکولاریزم و تجزیه حوزه و دانشگاه: تا دوره ملاصدرا، علمای بزرگوار حوزه های علمیه شیعه به ویژه در دورانی که روزنه ای در تاثیر بر حکومتی می یافتند، دقیقا در فکر تامین دین و دنیای مردم بوده اند؛ یعنی هم حوزه بودند و هم دانشگاه. نمونه آن تاثیر خواجه نصیر در دوران هلاکوخان مغول و شیخ بهایی در دوران صفویه بود. اما ملاصدرا به عنوان مشهورترین و احتمالا باهوش ترین شاگرد شیخ بهایی، دست به سکولاریزم عملی عظیمی زد؛ او در عصری که مردم و جامعه محتاج استراتژیست و ابرمرد بودند، ناابرمردترین شد و توانست حوزه و دانشگاه را تجزیه کند و از آن پس دیگر بعد دانشگاهی حوزه سربلند نکرد تا کار به دست یک آدم تکنوکراتی مثل امیرکبیر افتاد و به جای مرهم نهادن به زخم ناسور ملاصدرا، دانشگاه وارداتی و شعبه ای از غربزدگی وارد ایران شد. از این منظر ملاصدرا و حکمت متعالیه، عملا قویترین عنصر ایجاد و تقویت سکولاریزم و جدایی حوزه از دانشگاه و دین از دنیا و سیاست بوده است. امری که پیامد مخوف آن، دوری جامعه از رحمت خدا و فروغلتیدن خواص در لعن الهی شد. امام خامنه ای در 12 آبان 72 می فرماید: «خدا لعنت كند آن دستهايى را كه تلاش كردهاند و مىكنند كه قشر جوان و دانشگاه ما را غير سياسى كنند.»
4_1. بی اعتنایی نوابغ به زمان و مکان، نشانه سکولاریزم استراتژیک و بی احترام بودن آنان: نگاهی به زندگی علمی و عملی ملاصدرا، نشان می دهد که وی در حوزه مسائل حیاتی ولایت و امامت بر جامعه، هیچ تولید و توجه درخوری نداشته است. کسی که امامت جامعه را برحق می داند، باید آن را تقویت کند و کسی که آن را باطل می داند، باید در مسیر اصلاح آن بکوشد و اساسا ملاصدرا مساله ای به نام امامت و ولایت در زندگی اش ارزش بررسی و اقدام نداشته است؛ یعنی ملاصدرا دچار سکولاریزم استراتژیک بوده است؛ این به آن معنا نیس که نمی توان مبانی سیاسی را از آثارش سزارین کرد. بر این اساس، آیا ملاصدرای انزوا طلب تنزه خواه و ته نشین شده در کهک، فرد محترمی است؟ امام خامنه ای در ديدار حوزویان قم در 29 مهر 89: «هيچ جمعى، هيچ نهادى، هيچ مجموعه باارزشى به خاطر انزوا و كنارهگيرى و گوشهنشينى و خنثى حركت كردن، هرگز در افكار عمومى احترامبرانگيز نبوده است، بعد از اين هم نخواهد بود. احترام به مجامع و نهادهاى بىتفاوت و تنزهطلب كه دامن از مسائل چالشى برمي چينند، يك احترام صورى است؛ يك احترامِ در معنا و در عمق خود بىاحترامى است ... روحانيت شيعه با كليت خود، با قطع نظر از استثناهاى فردى و مقطعى، هميشه در متن حوادث حضور داشته است... اگر روحانيت مي خواست در حاشيه و در پيادهرو حركت كند و منزوى شود، دين آسيب ميديد. روحانيت سرباز دين است، خادم دين است، از خود منهاى دين حيثيتى ندارد. اگر روحانيت از مسائل اساسى - كه نمونه برجسته آن، انقلاب عظيم اسلامى است - كناره مي گرفت و در مقابل آن بىتفاوت ميماند، بدون ترديد دين آسيب مي دید ... نظريهپردازى سياسى و نظريهپردازى در همه جريانهاى اداره يك ملت و يك كشور در نظام اسلامى به عهده علماى دين است. ... اگر جاى اين نظريهپردازى پر نشد، اگر علماى دين اين كار را نكردند، نظريههاى غربى، نظريههاى غيردينى، نظريههاى مادى جاى آنها را پر خواهد كرد. يكى از چيزهائى كه در تحول مثبت حتماً لازم است، اين است كه ما خودمان را و تلاش و فعاليت علمى خودمان را با نيازها منطبق كنيم. يك چيزهائى هست كه مردم ما به آنها احتياج دارند، پاسخش را از ما ميخواهند؛ ما بايد آنها را فراهم كنيم. يك چيزهائى هم هست كه مردم احتياجى به آنها ندارند؛ زياد كار شده، زياد تلاش شده؛ خودمان را سرگرم آنها نكنيم. اينها خيلى مسائل اساسى و مهمى است.» به نظر می رسد که ملاصدرا فاقد این درک اساسی و به اصطلاح استراتژیک و حیاتی بوده است و فقر استراتژیک او در حاکمیت سکولاریزم بر دانشگاهها و حتی حوزه های علمیه تشیع، تاثیر بسیاری داشته است.
5. بررسی نمونه ای از اثرات ضد استراتژیک و سیاه چاله ای ملاصدرا
ملاصدرا بی شک یکی از نوابغ ذهنی در ایران بوده است و بنابراین، قدرت تاثیر گذاری زیادی در حوزه اندیشه داشته است. برای درک بهتر این مساله مثالی می اوریم. فرض کنید که بستر جامعه مانند یک اسفنج بزرگ و سترگ است. مثلا به اندازه ابعاد ایران و به عمق جند سال راه رفتن با سرعت ملاصدرا. در این حال، اگر یک وزنه بسیار سنگینی مثل ملاصدرا، بر روی این تشک اسفنجی بیفتد، قادر است که گودال و میدان مغناطیسی عظیمی به مساحت کل ایران و حتی خارج از ایران به ویژه در گستره تشیع ایجاد کند. مسلما پس از ایجاد چنین گودال و میدان مغناطیسی عظیمی، هر پدیده ای که بخواهد در محیط ایران شکل بگیرد، به سمت این گودال عظیم فرو می غلتد و کمابیش متاثر از آن است. در اینجا منظور ما این نیست که ملاصدرا حرف غلطی زده است، بلکه مقصود این است که حرف درست یا غلط را در شرایط اشتباهی زده است و بنابراین، خواهی نخواهی، سبب خیانت به تاریخ بشر شده است. فرض کنید که ملاصدرا به جای علم اندوزی و فرصت سوزی، به وظیفه عمل کرده بود، در این حال، قطعا هر کس که به وظیفه اش عمل کند؛ یعنی تقوا داشته باشد، خداوند هم فرقان و معیار شناخت حق از باطل به وی می دهد؛ دقیقا مثل امام خمینی و امام خامنه ای؛ آنگاه ملاصدرا می شد امام خمینی زمان خودش و قطعا با هوش سرشار و تلاش حیرت آوری که داشت، می توانست سلسله صفویه را مستقیما و یا با طی زمان کمتر و عقب افتادگی و آسیب کمتر به ایران، کشورهای مسلمان و جهان، به جمهوری اسلامی ایران و ظهور حضرت حجت ارواحنا فداه، وصل کند و جهان را از بمب اتم و مدرنیزم نجات دهد و از آن همه خونی که مظللومان در غیبت حضرت بقیت الله الأعظم (عج) بر زمین رخیته است جلوگیری کند.
5_1. سیاه چاله و میدان جاذبه ضد استراتژیک ملاصدرا: آنچه تا اینجا می خواستیم بدانیم این بود که ملاصدرا به حقیقت زمان و مکان و مردمی که در آن می زیستند، توهین کرده است و انسانی غیراستراتژیک بوده است و مانند سیاه چاله ای که در آسمان جامعه ظاهر می شود، بسیاری از ظرفیتهای حیاتی و تعیین کنند جامعه را بلعیده است. امام خامنه ای در 8 شهریور ۱۳۸۴ درباره میدان مغناطیسی خواص و نقش آنان در صلاح و فساد جامعه می فرماید: «واقعاً «النّاس على دين ملوكهم». ملوك در اينجا به معنى پادشاهان نيست كه بگوييم ما پادشاه نداريم؛ نه، ملوك شماها هستيد؛ النّاس على دين ماها. در يكى از تاريخها خواندم زمانى كه وليدبنعبدالملك خليفه شده بود، چون خيلى اهل جمعكردن ثروت و جواهرات و اشياء قيمتى بود، مردم كوچه و بازار وقتى به همديگر مىرسيدند، مكالماتشان از اين قبيل بود: آقا! فلان لباس را آوردند، شما خريديد؟ آقا! فلان نگين را فلان كس آورده، شما خريديد؟ يعنى مردم همهاش راجع به خريد و فروش وسايل و اشياء زينتى و امثال اينها حرف مىزدند. بعد از وليد، سليمانبنعبدالملك خليفه شد. او اهل ساختمانسازى بود و به كاخسازى و ساختمانسازى خيلى عشق مىورزيد. اين مورخ مىگويد مردم حتّى وقتى براى نماز به مسجد مىآمدند، يكى مىگفت: آقا! شما كار ساختمانىِ منزلتان را تمام كرديد؟ ديگرى مىگفت: آقا! شما فلان خانه يا زمين را خريديد؟ ديگرى مىگفت: آقا! شما آن دو اتاق را اضافه كرديد؟ حرفهايشان همه از اين قبيل بود. بعد از اين دو نفر، عمربنعبدالعزيز آمد. او اهل عبادت بود. مورخ مىگويد مردمِ كوچه و بازار وقتى به هم مىرسيدند، يكى مىگفت: آقا! راستى شما ديروز دعاى ماه رجب را خوانديد؟ ديگرى مىگفت: آن دو ركعت نماز را خوانديد؟ بنابراين رفتار ماها يك تأثير قهرى در رفتار مردم دارد. سادهزيستى بسيار چيز خوبى است.»
امام خمینی: «ملتها چشمشان به دانشمندها دوخته است، اگر چنانچه عالِم فاسد بشود عالَم فاسد مى شود، «اذا فسد العالِم فسد العالَم» براى اينكه عالَم چشمش را به عالِم دوخته است توجه توده مردم به متفكرين كشور است، به علماى كشور است. اگر خداى نخواسته آنها فاسد بشوند همه كشور به فساد كشيده مىشود، و اگر آنها صالح باشند همه كشور به صلاح و سداد كشيده مىشود.» صحيفه نور، ج1، ص1.
5_2. اشتباهات عظیم یک صدرایی بزرگ به نام علامه طباطبایی: طبق نظام انسان شناختی صدرایی، علامه طباطبایی یک انسان متمایل به کامل است؛ زیرا هم از نظر فکری بسیار قوی بوده است، هم از نظر قلبی عارف بوده است و هم از نظر رفتاری متشرع بوده است. اما از منظر انسان شناسی استراتژیک (ابرانسان شناسی) علامه طباطبایی دچار فقر مفرط در عمق استراتژیک؛ یعنی عقل بود. و عبودیت وی از عموم مردم بسیار پایین تر بوده است.دلیل آن هم این است که جناب علامه طباطبایی نتوانست حیاتی ترین پدیده طول تاریخ ایران یعنی ضرورت قیام در زمان شاه برای تحقق ولایت الهی را درک کند؛ یعنی بین علامه طباطبایی و حیات، فاصله ای است بین بقای نظام طاغوتی پهلوی و نظام ولایی الهی. آیت الله خامنهای: «پدرم با مرحوم علامه طباطبایی خیلی دوست بودند، ساعتها در منزل پدرم مینشستند و با یکدیگر صحبت میکردند ... من به عنوان یک طلبه جوان، درباره مسایل مبارزه با ایشان بحث میکردم و میگفتم: شما چرا در این فضای مبارزه وارد نمیشوید؟ ... ایشان میگفتند: ... ما در برههای از زمان میتوانستیم تأثیر بگذاریم - مرادشان زمان مشروطه و بدو ورود تمدن جدید بود- ولی گناه بزرگی واقع شد که آن وقت، این کار تعفیب نشد؛ اما دیگر حالا وقت گذشته است و فایدهای ندارد ... این مبارزات به نتیجهای نخواهد رسید و این نظامی که ما میبینیم بر سر کار است، با این حرفها و با این یکذره و دو ذره، از بین نخواهد رفت". شما ببینید، عالم روشنبیی مثل علامه طباطبایی - که دیگر در مورد روشنبینی و اگاهی ایشان، هیچکس شک ندارد... - تعبیرش از واقعیت جامعه این طوری بود که میگفت فایدهای ندارد" حوزه و روحانیت، ج1، ص56. شاید این اندوه امام راحل در منشور روحانیت هم ناظر به همین مساله باشد، اینکه برخی می گفتند: «با گوشت و پوست نمىتوان در مقابل توپ و تانك ايستاد و اينكه ما مكلف به جهاد و مبارزه نيستيم» صحيفه نور، ج 21، ص 27.
5_2_1. یاس استراتژیک، ناشی از فقراستراتژیک در نظام صدرایی: امام خامنه ای در 26 مرداد 71: «حق نداريم مأيوس شويم. يأس از رحمت خدا، از گناهان كبيره است. كسى حق ندارد از رحمت خدا مأيوس شود؛ ولو موانع آن رحمت را هم زياد ببيند. اما چرا مأيوس شود؟ بعضى جاها، يأس، گناه كبيره نيست، اما مانع كبيره است. در دوران مبارزات قبل از پيروزى انقلاب، به بعضى كسان مىگفتيم: "شما كه به حكومت اسلامى و نظام اسلامى عقيده داريد و قبول داريد كه اسلام از ما يك جامعه اسلامى مىخواهد، پس چرا اقدام نمىكنيد؟ وظيفه ما كه فقط عمل فردى و نماز و روزه و طهارت و نجاست نيست!" مىگفتند: فايدهاى ندارد. چه فايدهاى دارد؟ نمىبينيد دشمن چطور مسلط است!»
امام خامنه ای در پیام به کنفرانس اندیشه اسلامی در 15 بهمن 1370: «از هيچكس اين عذر پذيرفته نيست كه از ترس خشونت و قدرت دشمن، از دفاع از اسلام و تلاش براى حاكميت اسلام دست بكشد.»
امام خامنه ای در 17 دی 74، در موضعی صریحتر، یاس از انقلاب به دلایل پیش گفته را حربه دشمن معرفی می کند: «قبل از پيروزى انقلاب، دشمن از همه وسايل استفاده مىكرد تا مردم را از پيروزى انقلاب نااميد كند. مىگفتند: «مگر مىشود چنين انقلابى بر پا شود و ملت با دست خالى بر دستگاه تا دندان مسلح پيروز گردد؟! اصلا ممكن نيست!» اين نااميدى را با هزار زبان، در ميان مردم ترويج مىكردند؛ ولى مردم، اميدشان را از دست ندادند.» در واقع باید گفت که ملاصدرا و شاگردان صدرایی اش زبان دشمن و سنگین کننده وزنه آنان در جریان های حیاتی تاریخ ایران از جمله انقلاب اسلامی ایران بوده اند.
ملاصدرا و پیروانش، اسفار اربعه ذهنی و به قول اشتباه خود، اسفار اربعه عقلی را در عوالم گوناگون پیموده اند؛ ولی سفر عقلی و وظیفه بندگی خود در یک قدمی را ندید. ملاصدرا و بزرگان مکتب ضد استراتژیک وی نه تنها فراتر از زمان و مکان خود نبودند، بلکه کمتر از آن بودند که زمان و مکان و مردم و نظام خود را هم بفهمند. او فهیمد که زمان بعد چهارم ماده است اما نفهمید که در این زمان چه اتفاقاتی در حال وقوع است و سعادت در گرو مدیریت زمان است نه پی بردن به چیستی زمان. زمان فقط در ذهن جناب ملا، ارزش داشت نه در زندگیش. بی شک او با توجه به نبوغ ذهنی اش، زمان نشناس ترین فرد طول تاریخ تشیع بوده است. با اینکه کشف کرد زمان بعد چهارم ماده است، اما او همچنان در خارج از زمان مشغول ذهنیات بود. شیاطین دنیا مشغول اکتشافاتی برای استعمار سلطه بر جریان حق و مستضعفین عالم بودند و این تحفه عالم شرق، مشغول مکاشفاتی که پرداختن به آنها، لبه دیگر قیچی استکبار در بریدن سرنوشت جامعه اسلامی و تاخیر در ظهور امام زمان بود و در منطق استراتژیک چیزی جز هپروت نیست. او یک بی بهره تمام عیار از درکی بود که، نازلترین مرتبه یک زندگی انسانی و عبودیت الهی است. صفویه ایران را به تشیع مفتخر کرد و عشق به امام حسین را به همگان هدیه کرد، در عوص جناب ملاصدرا چه کرد؟ آیا یک نفر در عالم سراغ دراید که به خاطر مکتب صدرایی عاشق حضرت زینب بشود؟ تا جایی که برای رضای خدا، برود در کانال کمیل و تشنه و گرسنه لحظه لحظه خدا خدا خدا خدایی بشود؟ فقط یک مورد کافی است، نه هزار هزار شهید و حیات متعالیه ای مانند مهرداد عزیز اللهی و شهید راشل کوری. ملاصدرا شکست سختی از شاه طهماسب خورد و با همه ادعایی که داشت، به خواست خدا تشیع ایران را گرفت نه تفلسف صدرایی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. «و حوزههاى معظمه علميه و اساتيد محترم در كنار تعليم قرآن و فقه و مقدماتش، تهذيب اخلاق و معارف اسلامى را كه اساس است با عنايات خاص مورد توجه قرار دهند كه اذَا صَلَحَ العالِم صَلَحَ العالَم، و إذَا فَسَدَ فَسَد.» صحیفه نور، ج 19، ص 152.
۲. امام خامنه ای در 19 مهر 1378: «در اين دو، سه قرن اخير، متأسفانه ما از لحاظ علمى خيلى عقب بودهايم. در اين دو، سه قرن اخير، بزرگترين گناه و تقصير را حكّام كردند كه استعدادها را از بين بردند.»
۳. مناطق کردستان ترکیه، کردستان عراق و کردستان سوریه کنونی، آذربایجان و تمام کردستان تا همدان در جریان این جنگ از ایران جدا شد و به دست عثمانی افتاد اما چند سال بعد شاهعباس صفوی توانست بخشی از مناطق کردستان را با جنگ پس بگیرد.
۴. امام خامنه ای در 6 مهر 1379: «حتى در دوران صفويّه كه جنگهاى بزرگ و كارهاى بزرگى هم شد، اين چيزهايى كه امروز ما مشاهده مىكنيم، اصلًا وجود نداشته است.»
۵. ملاصدرا: «والذي يدل عليه النظر الدقيق ... أن هذا العشق أعني الالتذاذ الشديد بحسن الصورة الجميلة و المحبة المفرطة لمن وجد فيه الشمائل اللطيفة و تناسب الاعضاء و جودة التركيب لما كان موجودا علي نحو وجود الامور الطبيعية في نفوس أكثر الامم من غير تكلف و تصنع فهو لا محالة من جملة الاوضاع الالهية التي يترتب عليها المصالح و الحِكم فلابد أن يكون مستحسنا محمودا. ملاصدرا سپس عشقرانی با پسرهای زیبا را نشانه ملل مترقی دانسته و دل ندادن به پسر زیبا رو و دل را به همسر شرعی رام کردن، عیب دانسته و آن را مخصوص ملل عقب افتاده و از ترازهای حیوانیت می داند. ولكن وجدنا سائر النفوس الغليظة والقلوب القاسية والطبائع الجافية من الاكراد والاعراب والترك والزنج خالية عن هذا النوع من المحبة وإنما اقتصر أكثرهم علي محبة الرجال للنساء ومحبة النساء للرجال طلبا للنكاح والسفاد كما في طباع سائر الحيوانات المرتكزة فيها حب الازدواج والسفاد والغرض منها في الطبيعة إبقاء النسل. الحکمه المتعالیه، ج 7، ص 229 تا 231.